شخصی

بیان دیدگاه ها

شخصی

بیان دیدگاه ها

ترین های دنیا


 ترین های دنیا ( کتاب رکوردهای گیتس) 

 

 
احمق ترین افراد امریکا


مایکل جکسون خواننده جنجالی امریکایی برای سومین سال متوالی به عنوان احمق ترین فرد امریکا انتخاب شد. به گزارش خبرگزاری فرانسه ، حدود 80 درصد از 1030 نفری که در بررسی سالانه اول آوریل شرکت کردند احساس کردند جکسون که به اتهام قصد تجاوز به یک پسر 13 ساله تحت محاکمه است ، شایسته عنوان احمق ترین فرد در فهرست احمق های سال 2005 است که نام خواهرش جانت جکسون هم در آن به چشم می خورد. جف بارج مشاور روابط عمومی که ششمین فهرست از احمق ترین شخصیت های سال امریکا را تهیه کرد ، گفت : تصور امریکایی که مایکل جکسون احمق ترین فرد آن نباشد دارد دشوار می شود. 8 نفر از هر 10 نفری که تلفنی از آنان نظرخواهی شد گفتند جکسون سال گذشته کار احمقانه ای انجام داده که در صدر فهرست قرار بگیرد. اسکات پترسون که به جرم کشتن همسرش که 8 ماهه باردار بود به مرگ محکوم شد 68 درصد آرا را به دست آورد. مارتا استوارت که 5 ماه به جرم دروغگویی در معاملات بورس زندانی شد با 59 درصد سوم شد. حدود 56 درصد پاسخ دهندگان احساس کردند بوش احمق ترین امریکایی 2005 است و او را در رده پنجم قرار دادند. پاریس هیلتون هتلدار همجنس باز امریکایی چهارم و جانت جکسون ششم شدند.برادپیت هنرپیشه امریکایی که همسرش جنیفر انیستون را طلاق داد و همسرش نیز از افراد این فهرست هستند. نوزدهمین شخصیت این فهرست شخصیت کارتونی به نام «پاتی» خواهر سیگاری مارچ سیمپسون در کارتون تلویزیونی «سیمپسون ها» است که اخیرا در این کارتون همجنس باز شده است


یک آمریکایی صاحب رکورد بلندترین ابروی جهان شد



یک مرد 43 ساله امریکایی صاحب رکورد بلندترین ابروی جهان شد و نام خود را در کتاب رکوردهای گینس به ثبت رساند. به گزارش آسوشیتدپرس فرانک آمس از اهالی کلینتون کانتی با ابروهایی به طول حدودآ 10 سانتیمتر به عنوان دارنده بلندترین ابروی جهان شناخته شده و نام خود را در کتاب رکوردهای گینس به ثبت رسانده است. آمس به خبرنگاران گفت: «من خودم هم نمی‌دانم چرا ابروهایم اینقدر پرپشت شده‌اند اما از وقتی که یادم می‌آید آنها را داشته‌ام.» جالب این که رکوردهای گینس تاکنون چنین مدخلی نداشته و اولین بار است که کسی با این عنوان در این کتاب وارد می‌شود. نام آمس در صفحه 24 کتاب رکوردهای گینس در سال 2006 به ثبت خواهد رسید


کوچکترین سگ دنیا!



یک سگ که تنها 20 سانتی متر قد و کمی بیش از نیم کیلو وزن دارد به عنوان کوچکترین سگ زنده دنیا شناخته شد. به گزارش سایت خبری آنانوا که تصویری از این سگ را در کنار یک قوطی کبریت منتشر کرده تا کوچکی ان را به نمایش بگذارد این حیوان متعلق به یک مجموعه دار اسلواکی است و تنها یک سال دارد. صاحب این سگ می گوید دانکا از ابتدای تولد تا کنون رشد خود را کرده و به گفته دامپزشکان دیگر از این بزرگتر نمی شود. وی به طور تصادفی در اوائل سال جاری با کتاب رکوردهای گینس اشنا شد و فکر کرد می تواند نام سگ خود را به عنوان کوچکترین آنها در این کتاب به ثبت برساند. کتاب رکوردهای گینس پس از رویت مدارک مستند مبنی بر تمام شدن رشد این حیوان و اینکه هیچ سگ دیگر تا کنون با این اندازه وجود نداشته پذیرفت تا نام این حیوان را در رکوردهای خود به ثبت برساند



رکوردهای گینس پیرترین زوج زنده جهان را معرفی کرد



یک مرد 105 ساله که بازمانده از دوران اردوگاه اسرای جنگی است به همراه همسر 100 ساله‌اش رسما به عنوان پیرترین زوج زنده دنیا معرفی شدند. به گزارش رویترز ، کتاب رکوردهای گینس رسما این عنوان را به هربرت و ماگدا براون که هم‌اکنون ساکن فیلادلفیای امریکا هستند اعطا کرد. این رکورد درست چند روز پس از اعطای همین رکورد به دو زوج انگلیسی به نام‌های پرسی و فلورانس آرو اسمیت توسط کتاب رکوردهای گینس اعلام شده است. زوج آرو اسمیت نیز درست مانند خانواده براون 100 و 105 ساله بودند اما خانواده براون با ارائه مدارکی ثابت کرده‌اند که ازدواج آنها چند روز زودتر از ازدواج خانواده آرو اسمیت بوده و لذا می‌توانند ادعا کنند که آنها صاحب اصلی رکورد پیرترین زوج زنده جهان هستند. با این حال چندان نیازی به اثبات این ادعا نبود چرا که آقای آرو اسمیت متاسفانه روز سیزدهم ژوئن در سن 105 سالگی درگذشت و عملا دیگر نمی‌توانست رکورددار پیرترین زوج زنده را داشته باشد. زوج پیر براون در گفتگو با رویترز رمز موفقیت و طولانی بودن ازدواج خود را راحت گرفتن زندگی ، دوری از منازعه و بحث و جدل دانستند



تقاضای ازدواج در حضور 7 هزار نفر



گارث بروکز و تریشا یروود ، دو ستاره بزرگ موسیقی جهان در مراسمی خصوصی در خانه‌اشان در اوکلاهاما ازدواج کردند. بروکز 43 ساله و یروود 41 ساله در حضور اعضای خانواده خود پیوند زناشویی بستند و گفتند این هدیه کامل کریسمس به یکدیگر است و بی‌نهایت خوشحال هستند. بروکز ماه مه گذشته در جریان کنسرتی در کالیفرنیا در مقابل هفت هزار تماشاگر در حالی که یک زانوی خود را زمین گذاشته بود به یروود پیشنهاد ازدواج داد. این دومین ازدواج بروکز که سه فرزند دارد و سومین ازدواج یروود است


رکورد طولانی‌ترین مدت تماشای تلویزیون شکست
یک مرد سریلانکایی و ساکن کانادا رکورد تماشای طولانی مدت و بدون وقفه تلویزیون را شکست. به گزارش خبرگزاری رویترز سورش جوآشیم به مدت 69 ساعت و 48 دقیقه تلویزیون تماشا کرد و توانست نام خود رادر کتاب رکوردهای گینس برای دومین بار به ثبت برساند. طبق قوانین رکوردهای گینس رکورددار در هنگام اجرای برنامه خود اجازه دارد هر نیم ساعت 5 دقیقه استراحت کند و در هر 8 ساعت شب 15 دقیقه بخوابد. در باقی ساعات وی حق نگاه کردن به چیزی به غیر از تلویزیون را ندارد. رکورد سابق طولانی‌ترین مدت تماشای تلویزیون نیز به خود وی تعلق دارد. در مرحله قبل او موفق شده بود 50 ساعت و 7 دقیقه به تلویزیون خیره شود. وی در تمام مدت شبکه تلویزیونی ABC کانادا را تماشا کرده است

جملات زیبا


در کنجکاوی همانقدر لذت نهفته است که در تمام خواستن های شدید
لذت دانستن و کنجکاوی انقدر است که زندگی خیلی از کنجکاوان را به باد داده است.(الکساندر دوما)

در سقوط افراد در چاه عشق، قانون جاذبه تقصیری ندارد. (آلبرت انیشتین)

ود را بباز تا خود را بیابی ... فیلسوف معاصر هندی

امام على(علیه السلام): «مؤمن شادمانى اش در صورت و اندوهش در دل است. سینه اى گشاده و نفسى فروتن دارد. بالانشینى را کراهت دارد... سکوتش طولانى و اوقاتش مشغول است، شاکر و شکیبا است

در زندگی انسان چیزی به زیبایی دوست داشتن نمی رسد. (ژرژساند)

دوست داشتن کسانی که دوستمان می‌دارند کار بزرگی نیست، مهم آن است آنهایی را که ما را دوست ندارند، دوست بداریم ...حضرت عیسی مسیح

هیچ چیز در زندگی شیرین تر از این نیست که کسی انسان را دوست بدارد. من در زندگانی خود هر وقت فهمیده ام که مورد محبت کسی هستم, مثل این بوده است که دست خداوند اعلام را بر شانه خویش احساس کرده ام..."چارلز مورگان"

از میان کسانی که برای دعای باران به تپه ها می روند تنها آنهایی که با خود چتر به همراه می برند به کار خود ایمان دارند آنتوان چیکف


هیچ کس نمی تواند ما را بهتر از خودمان فریب دهد . (گوته)

انسان ها شکست نمیخورند بلکه تنها تلاش کردن شان را متوقف می سازند(ارنست همینگوی)

کسی که تا به حال عمل اشتباهی انجام نداده ، هیچ کار تازه ای انجام نداده است . آلبرت انیشتن



نوشته شده توسط Saeed Rabie در روز چهارشنبه 25 اردیبهشت ماه سال 1387 ساعت 3:36 PM
 پیوند |  چاپ |  نظرات [3]

       




جملات زیبا از بزرگان : جملات زیبا از بزرگان




نفسیوس : به جای آنکه به تاریکی لعنت بفرستید ، یک شمع روشن کنید.

وئیس لومباردی : بردن همه چیز نیست ؛ امّا تلاش برای بردن چرا .

مثل آلمانی : افتادن در گل و لای ننگ نیست. ننگ در این است که آنجا بمانی.

فلوبر: خوشبختی یعنی هماهنگی با حوادث روزگار .

سارنف : داشتن پشتکار ، تفاوت ظریف بین شکست و کامیابی است.

لاوس : وقتی آنچه داریم می بخشیم ، آنچه نیازمند آنیم دریافت خواهیم کرد.

ارسطو : عاقل آنچه را که می داند ، نمی گوید ؛ ولی آنچه را که می گوید ، می داند.

ابوالعلا : باید از بدی کردن بیشتر بترسیم تا بدی دیدن.

منتسکیو : انسان همچون رودخانه است ؛ هر چه عمیق تر باشد ، آرام تر و متواضع تر است.

پرمودا باترا : مشکلات خود را بر ماسه ها بنویسید و موفقیت هایتان را بر سنگ مرمر.

اپیکور: کسی که از هیچ چیز کوچکی خوشحال نمی شود ، هیچگاه خوشبخت نخواهد شد.

قشقایی ها

نام و نشان تاریخی ایل قشقایی

معمای نام و نشان ایلات ترک قشقایی و بیات

قشقائیان از کجا و از چه زمانی به استان فارس و حوالی آن مهاجرت کرده اند. در کتاب مهاجران توران زمین که توسط نادر بیات قشقایی تبار به رشته تحریر در آمده تلاشی جدی در این راه انجام گرفته است. جواب سؤال دوم با مطابق اسناد از دوره ایلخانان است. اما تلاشهای ایشان در پیوند قبیله بزرگ بیات (اسب سروران، اسب ساران) با ایل قشقایی تحقیقات وی را مغشوش ساخته است. بیاتها که با چنگیز خان مغول از سمت مغولستان به نقاط مختلف شق و شمال خاورمیانه آمده اند، نظر به معنی لفظی نامشان که مترادف نام سانسکریتی هیون(منسوبین به اسب یا گوزن= مه سکا) هستند، اینان را اعقاب هونها (تاتارها، یعنی مردم کناری و سکائیان ماوراء حدود) نشان میدهند. بنابراین کلمه اوستایی گرچه نام خیون که به طور عام به جای نامهای سکا و اسکیت به کار می رفته است، مفهوم فراگیرتری از تور و ترک بوده است ولی آن با ناپدید شدن سکائیان آریایی از استپهای اوراسیا و جانشینی ایشان توسط ترکان این نام به طور گسترده و رسمی با تور و ترک جایگزین گردیده است. نظر نادر بیات در باب موطن اولیه بیاتهای هون/ تاتار تبار در سمت مغولستان و ترکستان درست است. اما بعداً طوایفی از این قوم بزرگ با حفظ نام بیات در میان ترکمنها، مردم خراسان سکونت گزیده اند. گرچه چنانکه ذکرش بیاید بیات در باب قشقاییها نام ترکی دیگری بر خود ایشان بوده است. ظاهرا سه نام مشابه بای ایت (سگ سروران)، بایقو[ر]ت (گرگ سروران) و بایاوت (آتش سروران) که در منابع کهن شرقی مختلف از آنها در جاهای متفاوت یاد شده است در اصل به غیر از بیات (اسب سالار= هون، سابیر) بوده اند. در اسطورهً سکایی معروف پسران تارگیتای که هرودوت به نقل از سکائیان پادشاهی شمال دریای سیاه آورده، نام و نشان این مردم تحت اسامی لیپوکسائیس(پادشاه ناحیه کناری/پادشاه تاتاران) و ملت وی اوخاتیان (به اسکیتی/ایرانی یعنی مردم نجیب= اویغور، به ترکی یعنی تیرها= اوغوز) یاد کرده است. مطلبی مهمی هم که نگارنده اخیراً بدان رسیده است این است مردم داهه (تور دارندگان توتم بزکوهی= شکا یا ترک، یعنی دارندگان توتم گرگ) که از عهد بسیار دیرین در سمت سواحل شرقی دریای مازندران سکنی داشته اند از قبایل ترک بوده اند. در این باب نام قبیله پارسی چادرنشین دائی (بخشنده، دادگر) که با داهه ها یکی انگاشته شده در این راه تنها، موضوعی بسیار گمراه کننده برای محققین بوده است. چه دائی ها همان دادیکان (اسلاف تاجیکان) بوده اند که منابع یونانی کهن مساکن ایشان را در همان سرزمینهای تاجیک نشین حالیه نشان داده اند. جالب است که مطابق منابع کهن چینی و اساطیر ترکان، ترکانی که نخستین بار تحت این نام به حاکمیت رسیدند توسط هونها/تاتاران از همین ناحیه شمال شرقی خزر به عنوان آهنگر به دره اورخون در سمت آن سوی شرق مغولستان کوچ داده شده بودند. خواجه رشیدالدین فضل الله در جامع التواریخ مردم داهه (تور، ترک) را تحت نام اوغوز (تیرها) مرکب از قبایل فرمانروا یی بوز اوک(ساکاراوک= شکارایلی= ایل دارای توتم بزکوهی= بُز اوخ) و اوچ اوخ(سه تیره قبایل رعیت) آورده و در میان قبایل بوز اوخ از جمله از قایی ها (محکم و نیرومندها) و بیاتها (ثروتمندان از اسب) با توتم شاهین و افشارها(شکارچیان، با توتم عقاب) و در میان رعیتهای اوچ اوخ (ترکمن) از جمله از سالورها (به کار برندگان شمشیر و گرز) و ایمور( غنی و ثروتمند یا المر، همان ایمدلی قشقاییها) با توتم اوج (بلندی و کوهستان) نام برده است. نامهای اخیر یاد آور آمرگوس (بی مرگ، در اصل نام ایزد خورشید شکست ناپذیر ایشان) فرمانروای اساطیری داهه ها(تورانیها) است که ایرج فریدون (کورش سوم) به هنگام نبرد با ایشان زخم بر داشته و از آن مرده است. نام قشقایی را با همان نام قایی (نیرومند) یا اسب پیشانی سفید (چارپای ایزد خورشید) ربط داده اند: در حالی که وجه اشتقاق قاش شکایی (بزکوهی ، تکه) توتم سکاها برای آن مناسبترین است. نام تکه – که اکنون نام طایفه ترکمنی بزرگی است- بی جهت همچون صفت نام ترکمن همراه نشده است. در زبان ترکی نام قشقایی را همچنین می توان ملت [ایزد خورشید] جنگجوی بسیار برّا ودرنده معنی نمود. اگر بدین نام ریشه کهن ایرانی قائل شویم آن به معنی خورشید جنگاور و نیرومند یعنی خدای قبیله ای کهن ایشان خواهد بود که سمبل صلیب شکسته آن هنوز آذین بخش نقش قالیها و گلیم های قشقایی ها است. معنی اولی و ترکی نام قشقایی همچنین ازمعنی لفظی نام غلزایی هایها (خلجها، غرچه ها، دارندگان توتم بز وحشی= تورانی، شکا، سکا) یعنی اعقاب سکاراوکها در افغانستان نیز پیداست که مطابق تصاویر سنگ نگاره های ساسانی با همان کلاههای مخصوص قشقایی به عنوان لشکریان فیلسوارهپتالان در نبرد ساسانیان با رومیان به کمک ایرانیان آمده بودند. قابل توجه است که در عهد ساسانیان ولایت ایشان در بلوچستان پاکستان و جنوب افغانستان را به نام خاستگاه ایشان توران می نامیده اند. بنا به گفتهً پیر اوبرلینگ محقق فرانسوی: "مورخ ایرانی ساکن جنوب ایران به نام حاجی محمد جعفرخان خورومجی حدود سال 1883میلادی، بازماندهً قبیلهً یموت ترکمن هستند که نامشان قشقه بوده است و به دنبال اتابکان سلجوقی رهسپار پارس شده اند." نامهای یموت (یاموت علی القاعده رموت ، به ترکی یعنی دارنده توتم حیوان رمنده و سریع= قورقود، تور، داهه یا به فارسی یعنی ملت ایزد خورشید = جام آتشین تیزاسپ= بایاموت/بایاوت)، ایمور (المر، بی مرگ) و سالور(به ترکی به معنی جنگجوی شمشیرزن و گرز کوب، به فارسی معمر) که اساطیر اسلامی نیز در نزد وحشیان شمالی(یأجوج و مأجوج یعنی یوئه چیهای کوچک و بزرگ= تخاران) از آن عمر طولانی اساطیری ایشان سراغ دارند، گواه برنام ایزد خورشید قبیله ای داهه ها و مساگتهای آلانی یعنی خویتوسورو(خورشید جنگاور) یا امُری(بی مرگ) است که هرودوت و کتسیاس از آنها یاد کرده اند. در مجموع از این گفتار می توان چنین نتیجه گرفت که قشقایی ها از ترکان داهه در شرق دریای خزر (غرب ترکمنستان) بوده و نام خود را از توتم قبیله ای شان بزکوهی (قاش شکا) یا ایزد قبیله ای خورشید و جنگشان یعنی خورشید جنگاور و نیرومند گرفته بوده اند. از آنجاییکه در اساطیر ترکان بای آت(بیات) را پسر گون خان (خورشید شاه) آورده اند و این نشان از خورشید پرستی هونها/تاتاران می باشد؛ لذا از این موضوع می توان چنین نتیجه گرفت که بیات نام ترکی مشترک ترکان قشقایی=داهه و ترکان هون خورشید پرست یعنی هسینگ نو ها (به لغت چینی بردگان عاصی و هراس انگیز) بوده است که ایرانیان نیز در کلّ ایشان را داهه ، تور، غرچه (وحشی) و خیونان نابکار می نامیده اند. احتمال دارد اصل سکایی نام چینی هونها یعنی هسینگ نو به تقلید و تصحیف معنی از روی نام اوستایی/سکایی "[یامه] خشینگهه اونو" (ملت منسوب به خورشید/جام درخشان ) پدید آمده باشد. در سفرنامه ابن فضلان از شاه اسکول (شاه ملت جام) در نزد بلغاران/اسلاوها (اسکولاوها= ملت جام خورشیدی) به عنوان حاکمی در منطقه بلغارهای منطقه غازان یاد شده است. نظر به این که نام خزر را می توان از ریشه کلمات ترکی گََزر (گردنده) و کَسَر(برنده)، در مجموع یعنی جنگجویان گردنده یا دارنده توتم حیوانات رمنده و وحشی(ده ده قورقوت= تور) گرفت و این همچنین معانی نام قشقایی و داهه (داسه، تور، غرچه، خلج) هستند، از اینجا می توان چنین نتیجه گرفت که قبایل خزر نیز از همین مردمان داهه بوده اند. ظاهراً کلمه چری (جری) که در زبان ترکی به سرباز اطلاق میشده، به همین معنی برنده و درنده است. از این ریشه است نام مردم خزری آغاجری(سربازان سرور) که نامشان را به شهر و روستاهایی در ایران داده اند. اماً نام قاجار نه با همین نام آغاجری بلکه با همان کلمه شکا و تور و داهه یعنی توتم بزکوهی(تکه، بزوحشی) آنان همریشه می باشد. از اینجا معلوم میشود که نامهای سکا و تور و داهه از نام همین مردم بیشترترک و کمتر آریایی تبار گرفته شده است. احتمال تلخیص نام قاجار از نام داهه های قاراچادر (قرائولی) بعید است؛ ولی کلاً این اسم با خود نام ایرانی ترکان ترکمن صحرا یعنی داهه (دارندگان توتم بز وحشی) مطابق و معادل است. احتمال اینکه اینان واقعاً و در اساس اعقاب قاجار نویان(امیر قاجار) یکی از سرداران غازان خان باشند، بعید می نماید چون این عنوان صرفاً بیانگر آن است که این امیر بر قبیله بزرگ قاجار فرمانروایی داشته و یا متعلق بدین قبیله بوده است، نه بانی آن. در رابطه با مردم داهه گفتنی است، اگر نام ترکان سابیر(سووار) را از ریشه کلمه فارسی سوار(دارندگان اسب) مشتق بدانیم در این صورت اینان همان قبیله داهه ای(ساکاراوکی، اویغوری) و خیونی، بیات (سوارکاران) بوده اند. در پایان برای آشنایی بیشتر با تاریخچهً قشقائیها و بیاتها اطلاعات محققان دیگر را که در دو وبلاگ ایرانی ذیل تدوین گردیده است، ضمیمه می نمائیم:
تاریخ و ایل قشقایی (بر گرفته از وبلاگ قشقایی بی وطن وطنپرست) :
ایل قشقایی ، یکی از بزرگترین ایلات ایران در همسایگی ایلات خمسه در استان فارس سکونت دارند سواحل جنوبی استان به شکل حاشیه ای به طول حدود 250 کیلومتر و عرض 30 تا بیش از 50 کیلومتر قلمرو گرمسیری (قشلاق) آنهاست قلمرو سردسیری ( ییلاق ) بیشتر در شمال استان و از نظر وسعت به مراتب کوچکتر از قلمرو گرمسیری و در حدود نصف آن است مناطق سردسیری بر خلاف قلمرو گرمسیری که همه یکپارچه و به هم متصل میباشند بیشتر پراکنده اند.
در محدوده فوق قشقایی ها و سکنه ایلات خمسه سکونت دارند . (3)

افرادی که در تاریخ ایل قشقایی مطالعاتی داشته اند نوشته اند که ایل قشقایی قبل از دوره صفویه از قفقازیه شمال ایران کنئنی نقل مکان دادند و سپس در زمان شاه عباس ( 998_1038) آنها را به فارس کوچاندند ، هر چند که طایفه فارسی مدان قبل از قشقایی ها در منطقه اقامت داشته اند و نامی از آنها برده شده (4) .
در کتاب باورد تا ابیورد به نقل از مجمع تواریخ آورده شده است که : جد بزرگ قشقایی ها را امیر( قاضی شاه لو قشقایی) میدانند و میگویند که نامبرده جمعی از ترکان قشقایی را بدور خود جمع نموده بر آنها ریاست میکرد ، فرزند زاده امیر قاضی به نام ( جانی آقا قشقایی ) بوده که از ساحب منسبان دربار شاه عباس محسوب میگردد . (5)
و (پیمان) در مطالعات خود درباره قشقایی ها آورده است : در زمان سلطان محمد غزنوی در سال 396 (ه ق ) گروهی از ایلات خلج در خراسان و حوالی مرو ساکن بوده اند ، بعدها به علت بد رفتاری لشکریان محمود گروهی از ترکان ( از جمله خلجها) به کرمان میروند و از آنجا به سبب تعقیب ماموران سلطان محمود به اصفهان و از آنجا به آذر بایجان میروند ، پس از آذربایجان به عراق آمده و به همراه عراقیها (ترکان ساکن دراین نواحی که مستقیما آمده بودند) اغلب اضطرارا به دامنه های جنوبی سلسله جبال زاگرس کوچ میکنند بدین ترتیب میتوان گفت اولین رسته های ترکان جنوب عراقیها و خلجها هستند که حدود یک هزار سال پیش از جیهون گذشته وارد ایران شدند و پس از نقل مکان و مهاجرت های متعدد به فارس آمدند و ایلات قشقایی ترک زبان را تشکیل دادند (6)
و نگارنده فارسنامه ناصری منشا طایفه اینانلو ها را که گروهی از آنان قشقایی هستند و بیشتر آن از خمسه های فارس هستند را از ترکستان میداند که با مغل به ایران آمدند .(7)
اما انچه مسلم و مبرهن است تیره های مختلف قشقایی به یکباره وارد فارس نشدند و بلکه دسته های مختلف آن به تدریج مهاجرت کرده اند و به هم پیوسته اند و نیرومند شده اند .(8)
در فارسنامه ناصری آمده است که در سال 1234 برای اولین بار قشقایی ها دارای ایلخان شدند و پیش از این ایل بیگی مرسوم بود (9) و اولین ایلخان همان جانی خان بود که بعدها فرزندش دختر والی فارس را به عقد خود در آورد (10)
کریستوفر ساکس د رکتاب خود آورده است که انگلیسی ها رسما از قوام الملک والی فارس خواستند که ایلخان قشقایی را تعویض نماید (11)
سردار عشایر قشقایی با روی کار آمدن رضا خان به نمایندگی شورای ملی رسید و به سال 1311 خورشیدی به همرا ه پسرش به زندان افکنده شد و به سال 1312 خورشیدی در زندان کشته شد (12)فارس و جنگ بین الملل جلد 2 ص 38
مورخان و سیاحانی که به دیدار این ایل آمده اند مطالبی در مورد این ایل نوشته اند که در مواردی اشتباه نموده اند ،
عبدا... شهبازی مورخ در مورد قسمتهایی از کتاب :
پییر ابرلینگ، کوچنشینان قشقایی فارس، ترجمه فرهاد طیبیپور، تهران: شیرازه، چاپ اوّل، 1383،
( Pierre Oberling, The Qashqai Nomads of Fars, The Hague: Mouton, 1974)
میگوید:"متن انگلیسی کتاب فوق را در سال 1354 خوانده و در همان زمان فصل حوادث پس از جنگ جهانی دوّم آن را به عنوان کار دانشجویی ترجمه کردم. کتاب غیردقیقی است و منابع آن بهطور عمده مصاحبه با برخی شخصیتهای ایل قشقایی است که به اغراقگویی و عدم دقت و تعصبات خانوادگی شهرهاند.
با وجودی که ظاهراً مترجم محترم خود قشقایی است (بر اساس نام ایشان حدس میزنم) ولی بیهیچ توضیح در زیرنویس برخی نوشتههای غلط ابرلینگ را به فارسی برگردانده است. تصوّر میکنم در اینگونه موارد باید توضیحی با امضای مترجم یا ناشر ترجمه فارسی در زیرنویس بر کتاب افزوده میشد. مثلاً، ابرلینگ نام طایفه «قره چی» را «قره چاهی» نوشته و معنی آن را «چاه تاریک». (ص 285) در زبان ترکی، «چی» به معنی «رودخانه» است و «قره» به معنی «سیاه». بارتولد واژههای «آق» (سفید) و «قره» (سیاه) در ترکی قدیم را نوعی تأکید بر بزرگی و اهمیت میداند و تصوّر من نیز همین است. بنابراین، مثلاً، «قره چی» در واقع به معنی «رودخانه بزرگ» است نه «رودخانه سیاه». همینطور است نامهای «قرهقویونلو» و «آققویونلو» که در واقع به معنی «صاحبان گوسفندان بسیار» است نه «صاحبان گوسفندان سیاه» یا «صاحبان گوسفندان سفید.» (متأسفانه کتابهای بارتولد در دسترسم نیست که ارجاع بدهم.)
ابرلینگ اسامی طوایف قشقایی را به شرح زیر بیان کرده است: عمله، دره شوری، فارسیمدان، کشکولی بزرگ، ششبلوکی، کشکولی کوچک، قره چاهی [قره چی]، صفی خانی، نمدی.
طوایف کشکولی بزرگ و کوچک و قره چی یکی هستند و ایل کشکولی نام دارند. طوایف کوچک و کمشمار صفی خانی و نمدی امروزه جزو ایل عمله هستند. ابرلینگ اشاره نکرده که ایل عمله، به معنای یکی از ایلات پنجگانه قشقایی، اتحادیهای است از طوایف متعدد کوچک که در سالهای پس از شهریور 1320 و دوران اقتدار ناصر خان و خسرو خان قشقایی منسجم شد و اطلاق نام «عمله» بر این طوایف رسمیت یافت. تا پیش از این زمان، بزرگ- ایل قشقایی مشتمل بر ایلات پرشمار کشکولی، درهشوری، ششبلوکی و فارسیمدان بود و قریب به چهل طایفه کوچک. رساله خطی منتشرنشدهای در دست است با عنوان «شرح حال ایلات قشقایی» که به دوران حکومت اکبر میرزا صارم‎ الدوله بر فارس تعلق دارد و برای او نوشته شده؛ یعنی قدمت آن به اواخر دوره احمد شاه میرسد. در این رساله، بهنقل از حمزه خان و پسرش میرزا عبدالله خان کشکولی (مرحوم مهندس عبدالله کشکولی، متوفی بهار 1378)، اسامی و تعداد افراد 43 طایفه قشقایی و نام کلانتر هر طایفه ذکر شده است. طایفه عمله یکی از این 43 طایفه است و طوایفی که پس از شهریور 1320 جزو ایل عمله بهشمار میرفتند، و این عنوان امروزه رایج شده است، به عنوان طوایف مستقل ذکر شدهاند. در رساله فوق درباره ایل عمله چنین آمده است: «نوکران ایلخانی، در تحتنظر خودشان، قشلاق خنج و افرز، ییلاق سمیرم.» در جای دیگر شمار طوایف قشقایی در زمان حکومت فرمانفرما، یعنی سالهای جنگ اوّل جهانی، ذکر شده و چنین آمده است: «طایفه عمله و نوکرباب که متعلق به خوانین است، خانوار یکهزار و هفتصد، سوار چهارصد، تفنگچی ششصد نفر.» طبق رساله فوق، در گذشته دور ایل قشقایی مشتمل بر 63 طایفه کوچک بوده که اسامی آنها نیز ذکر شده است.
مطالب رساله فوق مؤید نظر اینجانب در کتاب مقدمهای بر شناخت ایلات و عشایر (تهران: نشر نی، 1369) است که قشقایی را اتحادیهای از ایلات و طوایف ترک زبان تعریف کرده بودم که بر اساس اقتدار خوانین بهتدریج انسجام یافته است. طوایف کوچک در طوایف بزرگ مستحیل شدند و این فرایند به تشکیل چهار ایل بزرگ فارسیمدان، دره شوری، کشکولی و ششبلوکی انجامید. در دوران اقتدار صولتالدوله، که رؤسای برخی از این ایلات، مانند محمدعلی خان کشکولی، بسیار مقتدر و ثروتمند بودند و از او تمکین نمیکردند، تلاش برای جذب طوایف کوچک به ایل عمله و پرتوان کردن بازوی نظامی ایلخانی آغاز شد. در سالهای پس از شهریور 1320 نیز، که ناصر خان و خسرو خان قشقایی، برای مانور در مقابل حکومت مرکزی به نیروی نظامی پرشمار نیاز داشتند، فرایند جذب طوایف کوچک به ایل عمله تداوم یافت و در نتیجه ساختار ایل قشقایی به پنج ایل بزرگ (عمله، فارسیمدان، دره شوری، ششبلوکی و کشکولی) تقسیم شد.
ابرلینگ مدعی است که به سران ایل قشقایی لقب «ایلخانی مملکت فارس» اعطا شده بود (ص 16). این نیز اشتباه است. رؤسای ایل قشقایی بسته به نوع حکمی که از حکمران وقت فارس دریافت میکردند ایلخان تمامی قشقایی، در مواردی ایلخان برخی از ایلات قشقایی و در مواردی ایلخان ایل قشقایی و ایل دیگر بودند. مثلاً، در سال 1310 ق.، یعنی در اواخر حکومت ناصرالدینشاه، حاجی نصرالله خان قشقایی از سوی رکنالدوله (حاکم فارس) به عنوان ایلخان ایلات قشقایی و عرب منصوب شد و با این سمت به جنگ با شورشیان ایلات بهارلو و عرب رفت. ولی در دوران متأخر قاجاریه سران ایلات کشکولی (محمدعلی خان و حیدرعلی خان) و دره شوری (ایاز کیخا) مستقل از صولتالدوله (ایلخان) بودند و مستقیماً از حکمران فارس حکم میگرفتند. در فارس ایلات و طوایف متعدد غیر ترک زندگی میکردند و «ایلخان قشقایی» رئیس ایلات و طوایف غیر ترک ساکن فارس نبود هر چند در مواردی، بسته به نظر حکومت، دامنه اقتدار او سایر ایلات را نیز در برمیگرفت. مثلاً، ایلات لر ممسنی و کهگیلویه، طوایف کوهنشین کوهمره سُرخی و جروق، و ایلات خمسه بهطور سنتی تابع ایل قشقایی نبودند و رؤسای آنها مستقیماً از سوی حکومت فارس منصوب میشدند. ولی در سالهای پس از شهریور 1320 ناصر خان و خسرو خان قشقایی داعیه ریاست تمامی ایلات و طوایف فارس، و در واقع حکومت بر کل منطقه فارس، را داشتند؛ به این دلیل در نزاع با عشایر غیر قشقایی قرار گرفتند و کار به جایی کشید که در 5 شهریور 1325 محمد خان ضرغامی، رئیس ایل باصری، را در شهر شیراز دستگیر و مدتی او را زندانی کردند"(13)
3)صفی نژاد ، جواد : عشایر مرکزی ایران ،امیرکبیر ، چاپ دوم 1375
4)نامه نور: "ویژه نامه قشقایی ها " شماره 4 و 5 ص 57
5)از باورد تا ابیورد ، ص377(به نقل از مجمع التواریخ)
6) پیمان , حبیب ا...:توصیف و تحلیلی از ساختمان اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی ایل قشقایی ، ص8و9
7)نیک خلق ، علی اکبر – عسگری نوری :زمینه جامعه شناسی عشایر ایران،ص 97(به نقل از فارسنامه ناصری)
8)همان ص98
9)صفی نژاد ، جواد : عشایر مرکزی ایران ،امیرکبیر ، چاپ دوم 1375، ص 60(به نقل از فارسنامه ناصری قسمت دوم ص 367)
10)همان ص60 و 61
11) ساکس کریستوفر ، فعالیتهای جاسوسی واسموس یا لارنس آلمانی ، ص 63 نیز: عشایر مرکزی ایران ص 61
12) صفی نژاد ، جواد : عشایر مرکزی ایران ،امیرکبیر ، چاپ دوم 1375، ص 61و ص 62(به نقل از :فارس و جنگ بین الملل)
13) یاداشتهای روزانه شهبازی عبدا... درwww.shahbazi .org